شعرهایی برای شهدای دفاع مقدس
الهی به آنان که پرپر شدند پر از زخم های مکرر شدند
به آنان که چون پرده بالا زدند قدم در حریم تماشا زدند
به آنان که کارون خروش آمدند چنان خون کارون به جوش آمدند
به آنان که زخمی ترین بوده اند شهیدان میدان مین بوده اند
همانان که از مهر فرزند خویش بریدند یکباره پیوند خویش
بریدند تا وصل آسان شود نیستانه درد درمان شود
همانان که روح روان داشتند سفرنامه آسمان داشتند
همانان که دلداده او شدند کبوتر کبوتر پرستو شدند
پرستو پرستو فراز آمدند و بی سر سرافراز باز آمدند
که این خطه خاک سرافرازی است همه همت و شور جانبازی است
به تکبیر آن دم که دم می زدند سکوت زمان را به هم می زدند
شب عاشقی را رقم می زدند همانان که بر مین قدم می زدند
از آنان که تنها پلاکی به جاست کمی استخوان، مشت خاکی به جاست
الهی به آوازه این حریم به هورالهویزه به هورالعظیم
به دشتی که پیوسته عباس داشت که بی دست هم خیمه را پاس داشت
به رمزی که چون نام خیبر گرفت غریبانه از ما برادر گرفت
خبر بود و تکرار خمپاره ها جگرگوشه ها، پاره پاره رها
خطر، رمل، توفان شن، ماسه ها زمین، مین، کمین، رد قناسه ها
خطر پشت هر لحظه پا می گرفت زیاران ما دست و پا می گرفت
و آن لحظه هایی که خمپاره شصت میان نماز عزیزان نشست
نمازی که یک رکعتش پاره شد تشهد پر از موج خمپاره شد
کجایند مردان والفجر هشت که از خونشان دشت گلپوش گشت
کجایند مردان فتح المبین کجایند اسطوره های یقین
کجایند آنان که بالی رها داشتند گذرنامه کربلا داشتند
کجایند آنان که فردایی اند همانان که فردا تماشایی اند...
*******************************
یاد مردان خطر کرده بخیر یاد یاران سفر کرده بخیر
یاد مردانی که چون شیران روز حمله فتح و ظفر کرده بخیر
یاد آن شورآفرینان نبرد یاد حمله ها در آن شبهای سرد
یاد کردستان و یاد کاوه ها که ز ما دفع خطر کرده بخیر
یاد آن عشاق و خونین جامه ها یاد آن سوز و گداز و ناله ها
یاد یارانی که در پیکارها ترک پا و ترک سر کرده بخیر
یاد نصر و کربلای چهار و پنج یاد شبهای عملیات و رنج
یاد فاو و بدر و خیبرها بخیر یاد آن ا... اکبرها بخیر
*******************************
دوستان رفته من خسته جگر جا ماندم آه و صد آه کز آن قافله تنها ماندم
آخر انصاف نه این است رفیقان مددی با شما بودم و از جمع شما وا ماندم
ای شهیدان به من خفته نظر اندازید که در این دایره من بس تک و تنها ماندم
در بر فاطمه عذر گنهم را خواهید که من از قافله ی کرببلا جا ماندم
در جنان خرم و خندان و به من می خندید خنده دارم که در این ظلمت دنیا ماندم
دوستان دست بر آرید و دعایم بکنید که جدا من ز علی اکبر لیلا ماندم
رو سفیدید شما نزد حسین بن علی من آلوده که در حسرت مولا ماندم
شادمانید شما پیش حسین و عباس چکنم من که ز دیدار دو آقا ماندم
دل من تنگ حسین است و ابوالفضل رشید گنهم چیست که دور از بر سقا ماندمهان به عباس بگوئید قبولم سازد که من از جمع شما ز عالم بالا ماندم
هان شفاعت بکنید روز قیامت از من که شما رفته و من در غم و اینجا ماندم
یادتان می کنم و با غم دل می گویم حیف و صد حیف کز این قافله من جا ماندم
*******************************