سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امر به معروف ونهی ازمنکر

این‌ عمل‌ بود سرّ کار حسین‌در جهان‌ عز وافتخار حسین‌

با صراحت‌ نمود او اعلام‌که‌ چه‌ راهی‌ نکوست‌ در اسلام‌

هر کسی‌ مدّعی‌ اسلام‌ است‌کارهایش‌ بدون‌ ابهام‌ است‌

پیرو مکتب‌ رسول‌ خداست‌بیگمان‌ گوشة‌ دلش‌ این‌ جاست‌

معتقد بود آن‌ که‌ در این‌ راه‌بهر یک‌ مشت‌ امّت‌ گمراه‌

نیست‌ از این‌ فریضه‌ای‌ برترامر به‌ معروف‌ ونهی‌ از منکر

لیکن‌ از خویشتن‌ نمود آغازبا عمل‌ کرد این‌ سخن‌ را ساز

سر نیفکند او به‌ پای‌ یزیدگام‌ ننهاد در سرای‌ یزید

راه‌ گفتار بر یزید نداددست‌ بیعت‌ بدان‌ پلید نداد

از برای‌ دو روزة‌ دنیامتوسل‌ نشد به‌ ریب‌ وریا

بود همواره‌ پیرو یزدان‌پیرو دین‌ وتابع‌ قرآن‌

بهر دنیا که‌ او نکرد قیام‌تا رود از برای‌ کسب‌ مقام‌

یک‌ رسالت‌ به‌ شانة‌ خود داشت‌که‌ به‌ فرمان‌ ایزدی‌ برداشت‌


حجاب زنان

یک نظر عکس شهیدان را ببین

در خیابان چهره آرایش مکن

از جوانان سلب آسایش مکن 

خواهر من این لباس تنگ چیست

پوشش چسبان رنگارنگ چیست

پوشش زهرا و زینب بهترین

بر تو ای محبوبه خواهر آفرین

پیش نامحرم تو طنازی مکن

با هصول شرع لجبازی مکن

یادت آید از پیام کربلا

گاهگاهی شرمت آید از خدا 

در جوارش خویش را مهمان نما

با خدا باش و بده دل را

یاد کن از آتش روز معاد

طره گیسو را مده بر دست باد

زلف را از روسری بیرون مریز

با حچاب خویش از پستی گریز

در امور خویش سرگردان مشو

نو عروس چشم نامحرم نشو

خواهر من قلب مهدی خسته است

از گناه ماست کو رو بسته است

خواهرم تو عروسک نیستی

فاش تر گویم دیگر تو کودک نیستی

------------------------------------------------------------------------------------------------------

در کــلاس حـــفظ تقوا و شـرف / دختران درّند و چــادر چون صــدف 

بهترین سرمایه زن چادر است / زانکـه زن را زیـنت زن چـادر است 

حـفظ چـــادر در سـرای اقــتدار / دخــــتران را هـست تــاج افـــتخار 

حفظ چادر حفظ دین و مذهب است/ شـــیوه زهـــرا و درس زینب است 

حفظ چادر سدّ فحشا می شود / رو ســفیدی نــزد زهــرا می شود 

حفظ چادر چاره ساز کارهاست / حــافظ گــل از هـجوم خـارهاست 

خواهرم چادر برایت زینت است / بهترین گوهر حجاب یک زن است


عید مبعث

آن شب سکوت خلوت غار حرا شکست

با آن شکست، قامت لات و عزا شکست

آمد به گوش ختم رسولان ندا بخوان

مُهر سکوت لعل بشر زان ندا شکست

با خواندن نخوانده الفبا طلسم جهل

در سرزمین رکن و مقام عصا شکست

آدم به باغ خلد خدا را سپاس گفت

تا سدّ ظلم و فقر به ام القرا شکست

نوح نبى به ساحل رحمت رسید و خورد

طوفان به پاس حرمت خیرالورا شکست

بر تخت گل نشست در آتش خلیل حق

تا ختم الانبیا گل لبخند را شکست

عیسى مسیح مُهر نبوّت به او سپرد

زیرا که نیست دین ورا تا جزا شکست

آمد برون ز غار حرا میر کائنات

آن سان که جام خنده باد صبا شکست

در خانه رفت و دید خدیجه که مى‌دهد

از بوى خویش مُشک غزال ختا شکست

بر دور خویش کهنه گلیمى گرفت و خفت

آمد ندا که داد به خوابش ندا شکست

یا «ایّها المدّثر»ش آمد به گوش و گفت

باید که سدّ درد ز هر بینوا شکست

قانون مرگ زنده به گوران به گورکن

کز مرگ دختران نرسد بر بقا شکست

آماده بهر گفتن تکبیر کن بلال

چون مى‌دهد به معرکه خصم دغا شکست

اینک به خلق دعوت خود آشکار کن

هرگز نمى‌خورد به جهان دین ما شکست

برخیز و بت شکن که على دستیار توست

کز بت نمى‌خورد على مرتضى شکست

طعن ابى لهب نکند رنجه خاطرت

کو مى‌خورد ز آیه «تبّت یدا» شکست

«ژولیده» گفت از اثر وحى ذات حق

آن سکوت خلوت غار حرا شکست


مراسم عزاداری شهادت امام موسی ابن جعفر

                                                                                        بسم الله الرحمن الرحیم                                     

السلام علیک یاموسی ابن جعفر

به مناسبت شهادت حضرت باب الحوایج امام موسی ابن جعفر درتاریخ 1394/2/23چهارشنبه شب مراسم عزاداری همراه بادعای توسل باحضور خواهران دردارالقران امام مهدی واحد برادران برگزار شد.


شهادت امام موسی کاظم علیه السلام

آن زمانی که دل مهیا شد
دفتر غم مقابلم وا شد

تا که آنرا ورق زدم دیدم
نهمین صفحه نام موسی شد

حضرت کاظم از عنایت خویش
نظری کرد و سینه غوغا شد

در تکاپوی گفتن شعری
طبع سردم چو گل شکوفا شد

نفسی زد به آن دم قدسی
روح مرده دوباره احیا شد

تک نگاهی نمود و از پس آن
همه درد من مداوا شد

فقط از او زنم دمادم دم
نفسم چون که وقف مولا شد

ذکر او بوده ذکر هر روزش
پور مریم اگر مسیحا شد

سینه ام پر شراره از غصه
ناله هایم به غم هم آوا شد

دل من از گنه زمین گیر است
آمدم تو نگو دگر دیر است


ای کلیمی که صد چو موسایی
عالمی بنده و تو مولایی

در مدیح گلی به مثل شما
من چه گویم که پور زهرایی

پادشاهان چو ریزه خوار درت
بر همه آفرینش آقایی

آن رضایی که جان و دل از اوست
تو به شمس الشموس بابایی

آفتابی، ستاره ای، ماهی
تو زمین، آسمان نه دریایی

آن قدر گفته اند و می گویند
که شما روز حشر با مایی

آن کسی که گدایتان باشد
فخر می کند به حاتم طایی

تا که مانده حریم پر مهرت
چه کسی می رود دگر جایی

در عزایت اگر اجازه دهی
هر دو چشمم کنند سقایی

من کجا و نوشتن از کرمت
جان مولا مرا رسان حرمت   


تو که با غصه ها هم آغوشی
فقط از جرعه های غم نوشی

شمع عمرت به گوشه زندان
رفته دیگر به حال خاموشی

ذکرتان بوده ذکر خلصنی
بهر رفتن چه قدر می کوشی

از جسارت به ساحت مادر
در تب غیرتت چه می جوشی

خلوت تو چه دیدنی باشد
روز و شب از خدا تو مدهوشی

جسمت افتاده بی رمق دیگر
از غل آهنیین تو بی هوشی

نکند موقع پریدن هست
جامه ای از کفن چرا پوشی؟

سپری می شود ز غم هایت
روز و شب های من به چاووشی

مثل هر شیعه ای تو هم مولا
عاشق آن ضریح شش گوشی

من پریشان غصه هات هستم